... تازه داشتم می فهمیدم این "ف."یِ عزیز چه دختر باهوشیه. با شکستن مرزا و دقت کردن تو چیزایی که من و تو عین... عین چیز از بقلش رد می شیم، کلی اطلاعات بدس اورده بود. دمش گرم...
در همون حالی که از صورتم دود بلند میشد! سرک کشیدم ببینم "ش."ها اومدن بیرون یا نه!؟ ولی فقط همون آقاهه... ببخشید، همون "ش."ای که درو برام باز کرد با یه لباس خفن اومده بود بیرون و دور و ورشو نیگا می کرد.
"ف."جون یکم از خصوصیات "ش."ها برام گفت و یکم برام کاراشونو روشن کرد. فهمیدم این دخمه که یه روزی عین یه باغ بوده رو به زور گرفتن و حالا دراشو کنترل می کنن، هرچند خیلی بی درو پیکره، می گف درای بالارم اونا ضربدر زدن و یه سریاشم مجبورت میکنن بری توش. می گف درای هشتم و نهم مال اوناس، در دهمم که خود "ف."جون توش بود رو گرفتن و ول کنش نیسسن. در یازدهمم که بهترین و مشتی ترین جای خونه (khoone he) بود همونا بسته بودن....
اِ اِ اِ اِ اِ ... من کلا یادم رف با "ف."جون چیکار داششم. باس کلی سوال ازش می پرسیدم... درباره در یازدهم...
- ببخشید "ف."جون از در یازدهم بیشتر برام بگو! چرا اینهمه قفل بهش زدن؟ توش چه خبره؟
- راستش این در، در یازدهم نیست! در اوله. ولی از وقتی بسته شده یا یازدهمیه، یا اصلا حسابش نمی کنن.
- وقتی بستنش، تو بودی؟
- آره ولی هنوذ کوچیک بودم... یعنی تو حیات بودم.
- اِ ... یعنی منم وقتی کوچیک بودم تو حیاط بودم؟
- آره ساکنای هر خونه ای از وقتی به وجود میان، تو حیاتن، مشغول کارای بی خودی و الافی و، چه می دونم، بازی و این جور چیزان. ولی بزرگتر که می شن، ممکنه بیان تو خونه و وارد این درا بشن. البته احتمالش خیلی زیاده که بیان تو چون همه ی خونه ها افرادی که بزرگ شدنو جذب میکنن ولی بعضیا اصلا حواسشون به این چیزا نیست، بعضیا هم مقاومت می کنن، از داخل خونه میترسن، چون نمی دونن توش چه خبره، یا چیزای بدی ازش شنیدن. معمولا کسایی هم که میان تو دیگه بیرون نمی رن. تو هم خیلی زود اومدی برام عجیبه. ندیده بودم کسی به این زودی بیاد تو خونه و این همه چیزم بفهمه و ازشون سردر بیاره.
- قربونت، لطف داری! راسسی چیه جوری میشه این درو باز کرد؟
- اینو نمی دونم ولی فکر میکنم بشه از درای دیگه هم یه جورایی واردش شد.
دیگه همه ی فکرو ذکرم این بود که یه راهی پیدا کنم و وارد اون دره بشم. ولی از کدوم درا راه داشت که برم تو اون دره؟ هر دری بود، از درای بی ضربدر نبود... آره باید خودمو به اون درا می رسوندمو از جیکو پیکشون سر در می اوردم... تصمیم داشتم فعلا به "ف."جون چیزی نگم...
" ولی یه روز میام می برمش."
وایه بقیش سر بزنید.
اندفه قول می دم زود آبدیت کنم.
|